از وینستون چرچیل پرسیدند:آقای نخست وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید،اما این کاررا نمی توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید ؟
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج هست این دوابزار مهم را درایرلند دراختیار نداریم.
سوال می شود: این دو ابزار چیست؟چرچیل در پاسخ می گوید:اکثریت نادان و اقلیت خائن
انسانی خوب بودن ارتباطی به دین، مذهب، وضع زندگی، نژاد، رنگ پوست، دیدگاه سیاسی یا فرهنگ شما ندارد، بلکه به این بستگی دارد که تا چه اندازه نسبت به دیگران خوشرفتاری میکنید.
پیش از آنکه درباره زندگی، گذشته و شخصیت کسی قضاوت کنی...
خودت را جای او بگذار،
از مسیری که او گذشته عبور کن،
باغصه ها، تردیدها، ترسها، دردها و خندههایش زنگی کن ...
یادت باشد:
هرکس سرگذشتی دارد.
هرگاه بجای دیگری زندگی کردی، آنگاه میتوانی درباره او قضاوت کنی.
همیشه کار درست را انجام دهید، حتی وقتی کسی شما را نمیبیند.
«احترام و اعتماد»در زندگی خیلی راحت از دست میروند و خیلی سخت برمیگردند.
وقتی حرفی راست میزنید، فقط انسانهایی از دستتان عصبانی میشوند که همه زندگیشان بر دروغ استوار است.
خودتان را با همه وجود باور کنید، بدانید قدرتی درون شما وجود دارد که از هر مانعی بزرگتر است. *شما میتوانید*.
چند سال بعد از اینکه از دنیا میروید، هیچکس بخاطر نخواهد آورد که چقدر ثروتمند و قدرتمند بودهاید. اما همه به یاد خواهند داشت که چه تاثیری روی دلها و ذهن ها گذاشتهاید.
هیچگاه تظاهر به کس دیگری بودن نکن. خودت باش، نسخهای حقیقی از خودت، نه نسخهای جعلی از دیگری.
هرگز از کسی که به شما علاقهمند است سوءاستفاده نکنید،
هرگز به کسی که به شما نیاز دارد نگویید سرم شلوغ است،
هرگز به کسی که واقعا به شما اعتماد دارد خیانت نکنید،
هرگز کسی که همیشه به یادتان است را فراموش نکنید.
اشتباهاتتان را با خود جابجا نکنید، در عوض آنها را زیر پایتان قرار داده و برای رد شدن از آنها استفاده کنید.
اگر به قابلیت خود در گرفتن تصمیمات متحول کننده زندگی، نشان دادن شجاعت یا دفاع کردن از خود، دچار تردید هستید، به یاد داشته باشید:
اگر پرندهای با بالهای سالم برای مدتی طولانی در قفس حبس بماند، نسبت به قابلیت پرواز خود دچار تردید خواهد شد.
زندگی یک پژواک است:
هرآنچه میفرستید = باز میگردد.
هرآنچه میکارید = درو میکنید.
هرآنچه که میدهید = میگیرید.
هرآنچه در دیگران میبینید = در شما وجود دارد.
یادتان باشد، زندگی یک پژواک است، همیشه به سمت شما باز میگردد، پس همیشه خوبی کنید.
پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.
پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.
وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.
فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟
شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!"
عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.
گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک روخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.
اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.
حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.
گاهی لیوان را زمین بگذار
استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: 50 گرم ، 100 گرم ، استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ *شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد. استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟ یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.. حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟ شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند. استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟شاگردان جواب دادند: نه پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟ شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید. اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید! دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری ؛ زندگی همین است/span>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>