حازم یعنی مردداناوهوشیاردرکار, دوراندیش

وبلاگ حازم در تمام زمینه ها برای پیشرفت شما و بهتر شدن شرایطتان نظر ارائه می دهد.

حازم یعنی مردداناوهوشیاردرکار, دوراندیش

وبلاگ حازم در تمام زمینه ها برای پیشرفت شما و بهتر شدن شرایطتان نظر ارائه می دهد.

دموستنس کیست؟

«دموستنس» یک خطیب بزرگ و معروف یونانی است. او آدم ضعیفی بود، بچه خیلی شرمگین و صدایش بسیار نارسا و اندامش بی‌قواره و فن سخن‌گفتن را حتی در حد یک بچه معمولی بکلی بلد نبود.
در آن دوره یونان که سوفیسم از همه قوی‌تر بود و سوفیست‌ها یعنی سخنوران بزرگ و نیرومندی که با قدرت بیان شب را روز و روز را شب نشان می‌دادند، بر سرنوشت جامعه و افراد حکومت می‌کردند. (سفسطه از همین جا می‌آید).
دموستنس بچه کوچکی بود و ارثی که به او رسیده بود، مدعیان خوردند. برای این که در دادگاه وکلای مدافع مدعیان و غاصبان که از همین سوفیست‌ها بودند، به قدری با توانایی توانستند حق او را ضایع بکنند و غصب دیگران را حق نشان بدهند که او از این ارث بزرگ محروم شد.
این محرومیت که به وسیله قدرت سخن و منطق دچارش شده‌بود، در او واکنشی ایجاد کرد که اگر من می‌توانستم حرفم را بزنم و می‌توانستم استدلال مخالف را جواب بدهم، حقم این چنین تضییع نمی‌شد. برای همین تصمیم گرفت علیرغم ضعف بدنی و ضعف بیان و صدا و جاذبه نداشتن قیافه برهمه ضعف‌هایش چیره شود و یک سخنور توانایی شود که بعد بتواند حقش را احیا کند.
برای این‌کار تمرین‌های خاصی کرد. او تنها به کوهستان می‌رفت و در میان سنگ‌ها حفره‌ای درست کرد به اندازه‌ای که خودش ایستاده بتواند در این حفره جای بگیرد. در اطراف و دیوارهای این حفره و غار تیغ‌ها و میخ‌ها و سیخ‌هایی به شکلی نصب کرده بود که بتواند یک فضای متناسب و محدود و مقیدی داشته باشد که وقتی در آن قرار می‌گیرد وتمرین سخنرانی می‌کند، دستش و سرش و بدنش و گردنش را نتواند بیش از آنچه لازم است، حرکت بدهد و یا حرکات اضافی و ناشیانه به اندامش بدهد.
به این شکل که وقتی سخن می‌گوید دستش را به همان میزانی بتواند حرکت بدهد که برای بیان آن سخن لازم است و اگر دستش را به طور انحرافی و یا اضافی حرکت داد، به یکی از این تیغ‌ها و یا سیخ‌ها بخورد و مجروحش بکند. بعد این زنندگی‌ها و گزندگی‌ها و این محدودیت‌های تیز و تند او را مقید به حرکات یکنواخت و هماهنگ و لازم بکند. او سالها در آن قیدها و در میان این سیخ‌ها وتیغ‌ها در بیابان تمرین کرد و در آنجا که کسی هم نبود و خجالت هم نمی‌کشید، خطاب به یک جمعیت فرضی سخن می‌گفت، فریاد می‌کشید و عقده‌هایش را خالی می‌کرد. این تمرینات البته بعداً او را به یک سخنور بزرگ تبدیل کرد و خطیب بزرگی شد که در تاریخ به عنوان یکی از خداوندان سخنوری شناخته می‌شود و حتی برای یکی از سخنرانی‌هایش 7 سال تمرین و کار کرده است و خلاصه توانست حقش را اعاده نماید.
از ماجرای دموستنس می‌توان آموخت که انسان در اثر تمرین و ممارست می‌تواند بر همه مشکلات فائق آید و به آرزوهایش برسد و در واقع ترجمان این ضرب‌المثل است که «خواستن توانستن است».