«دموستنس» یک خطیب بزرگ و معروف یونانی است. او آدم ضعیفی بود، بچه خیلی شرمگین و صدایش بسیار نارسا و اندامش بیقواره و فن سخنگفتن را حتی در حد یک بچه معمولی بکلی بلد نبود.
در آن دوره یونان که سوفیسم از همه قویتر بود و سوفیستها یعنی سخنوران بزرگ و نیرومندی که با قدرت بیان شب را روز و روز را شب نشان میدادند، بر سرنوشت جامعه و افراد حکومت میکردند. (سفسطه از همین جا میآید).
دموستنس بچه کوچکی بود و ارثی که به او رسیده بود، مدعیان خوردند. برای این که در دادگاه وکلای مدافع مدعیان و غاصبان که از همین سوفیستها بودند، به قدری با توانایی توانستند حق او را ضایع بکنند و غصب دیگران را حق نشان بدهند که او از این ارث بزرگ محروم شد.
این محرومیت که به وسیله قدرت سخن و منطق دچارش شدهبود، در او واکنشی ایجاد کرد که اگر من میتوانستم حرفم را بزنم و میتوانستم استدلال مخالف را جواب بدهم، حقم این چنین تضییع نمیشد. برای همین تصمیم گرفت علیرغم ضعف بدنی و ضعف بیان و صدا و جاذبه نداشتن قیافه برهمه ضعفهایش چیره شود و یک سخنور توانایی شود که بعد بتواند حقش را احیا کند.
برای اینکار تمرینهای خاصی کرد. او تنها به کوهستان میرفت و در میان سنگها حفرهای درست کرد به اندازهای که خودش ایستاده بتواند در این حفره جای بگیرد. در اطراف و دیوارهای این حفره و غار تیغها و میخها و سیخهایی به شکلی نصب کرده بود که بتواند یک فضای متناسب و محدود و مقیدی داشته باشد که وقتی در آن قرار میگیرد وتمرین سخنرانی میکند، دستش و سرش و بدنش و گردنش را نتواند بیش از آنچه لازم است، حرکت بدهد و یا حرکات اضافی و ناشیانه به اندامش بدهد.
به این شکل که وقتی سخن میگوید دستش را به همان میزانی بتواند حرکت بدهد که برای بیان آن سخن لازم است و اگر دستش را به طور انحرافی و یا اضافی حرکت داد، به یکی از این تیغها و یا سیخها بخورد و مجروحش بکند. بعد این زنندگیها و گزندگیها و این محدودیتهای تیز و تند او را مقید به حرکات یکنواخت و هماهنگ و لازم بکند. او سالها در آن قیدها و در میان این سیخها وتیغها در بیابان تمرین کرد و در آنجا که کسی هم نبود و خجالت هم نمیکشید، خطاب به یک جمعیت فرضی سخن میگفت، فریاد میکشید و عقدههایش را خالی میکرد. این تمرینات البته بعداً او را به یک سخنور بزرگ تبدیل کرد و خطیب بزرگی شد که در تاریخ به عنوان یکی از خداوندان سخنوری شناخته میشود و حتی برای یکی از سخنرانیهایش 7 سال تمرین و کار کرده است و خلاصه توانست حقش را اعاده نماید.
از ماجرای دموستنس میتوان آموخت که انسان در اثر تمرین و ممارست میتواند بر همه مشکلات فائق آید و به آرزوهایش برسد و در واقع ترجمان این ضربالمثل است که «خواستن توانستن است».
استاد با عرض سلام و ادب و احترام ، فقط خواستم یه تشکر کوچکی بابت انتقال اطلاعات مفید ، صبوری ، انرژی ، داریتی که در کلاس دارید. ممنونم انشاالله همیشه موفق سربلند و پیروز باشید. پودمان 6 رشته روابط عموی
درودبر شما ....مطلب دموستنس زیبا بود...........اما همیشه تو گوش ما زمزمه کردن خواستن توانستن است ! ولی هیچوقت به ما یاد ندادن که هر توانستنی ارزش خواستن ندارد....با تشکر
استاد گرانقدر با سلام و عرض ادب فقط می خواستم از مطالب ارزشمند که روی سایت گذاشتید تشکر کنم.
hamishe khastan tavanestan nis
man khastam kheylilam say kardam ama natunestam
کار نیکو کردن از پر کردن است اما کدام کار با کدام هدف این مهم تر است
"گویند سنگ لعل شود در مقام صبر... آری شود و لیک به خون جگر شود"
داستان این قابلیته.